محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

محمدرضا کوچولو

محمدرضا تو حیاط خونه

1392/2/8 22:54
نویسنده : مامان
565 بازدید
اشتراک گذاری

تقریبا دو هفته پیش بابایی مشغول شستن ماشین  وحیاط بود من وپسملی هم خواب بودیم بعداز اینکه بیدار شدیم مثلا رفتیم کمک بابایی اخ نبودین ببینین محمدرضا چه کیفی میکرد !!!!!

 

 

شکر مامانی عااااااااااشق موتوره تو خیابونم اگه یه موتور ببینه ازش چش برنمیداره.

این گلدونا وظرفای دور باغچه هم کار باباییه ،اخه بابایی تخم گل افتاب گردون خیلی دوس داره هرچی گلدون وظرف دم دستش بوده توش تخم کاشته.

جیگول مامان در حال تاتی کردن

نفس مامان خسته شده داره برمیگرده.

دوهفته پیش همراه مامان جون وباباجون وخاله مهتاب وعمو سیامک (نامزد خاله)رفتیم امامزاده محمدبن زید برا شام(یه 20 کیلومتری از شهرمون فاصله داره )کلی خندیدیم وخوش گذشت

داشتی غذا نوش جون میکردی که بابایی از ژستت خیلی خوشش اومده بود.

پسمل گلم خدارو شکر غذا خوردنت خیلی خوبه هر چی بهت میدم میخوری البته بجز تخم مرغ ،که اونم دیر به دیر که بهت بدم میخوری.

30 فروردین هم عروسی پسر عموی بابایی بود  که تواین عروسی خیلی مامانی رو اذیت کردی بغل هیچکی نمی رفتی وهمش گریه میکردی اولین باری هم نبود  که جای شلوغ میرفتی چند وقت پیش که عقد دایی بود خیلی خوب بودی ولی نمیدونم اونجا چت بود!!!

چند روز پیش داشتم پاهاتو میشستم که دیدم رو پات جوش هایی در اومده اول فکر میکردم پشه بوده ولی پیش دکتر که رفتیم گفت یه عفونت ویروسیه که چیز مهمی نیست وبه پماد بهمون داد،همش هم بخاطر اینه که هر چیز ی میبینی ور میداری میذاری تو دهنت حتی چیزایی که با ذره بین دیده نمشن!!!!

عاشق این تی وی دیدنتم

وااااای بخولمت؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شیطونک مامانی چه کارایی که نمیکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

شقایق مامان آرشا
13 اردیبهشت 92 9:36
ای خدا واقعا پیطون بلا شدی عکس آخرت منو کشتهههههههه