محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

محمدرضا کوچولو

این چند روز.....

1392/4/5 17:26
نویسنده : مامان
299 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسمممممممم .......عمرممممممم ....جونمممممممم

 

لحظه لحظه های زندگی من وبابایی با تو خیلی شکلاتی شده

خوشکلکم دلم میخواد اونقده فشارت بدم وبچلونمت تا دلم خنک شه

 

این هفته هم همش به گشتو گذار بودی فندقی،دوشنبه که ولادت امام زمان بود ،همراه بابا جون ومامان جون رفتیم جشن وااااااااای که جوجه مامانش چقده کیف کرد،اینقد بهت خوش گذشت که موقع رفتن گریه کردی .جشن توی پارک برگزار شده بود .خونواده ها هم کوپه کوپه جمع شده بودن وهر کی یه گوشه ای نشسته بودواین اقا پسر ما هم که اول هرجا میره اونقدر سر به زیر وارومه که کسی بفکرشم نمیرسه چه اتیش پاره ایه،خلاصه بعداز چند ثانیه شروع کردبه دویدن به اینور واونور  پیش هر خونواده ای که اونجا بود سر میزدی یه دقیقه پیششون منشستی ودوباره میرفتی جای دیگه.بلاخره پیش همه سر زدی تا یه جایی برا خودت پیدا کردی وهمونجا هم ماندگار شدی فکر کنم بخاطر بچه هاشون بود که اونجا رو انتخاب کردی،حالا هرچی منتظر اقا موندیم نیومد تا اینکه بابایی رفت اوردت وبابایی بیچاره یک ساعت همین جور دنبالت میگشت تو هم با اون پاهای کوچولوت راه میرفتی.

فرداش هم رفتیم خونه خاله سعیده پیش مهدی وفاطمه جونم  برا شام دعوت بودیم تولد مهدی جونم بود که خودش خبر نداشت وغافلگیرش کردیم

کلی هم بهت خوش گذشت وبا بچه ها بازی کردی.

چه کیفی میکنی!!!!!!

مهدی جونممممممممم تولدت مباک عزیزم

عزیزممممم اینجا دیگه خیلیییییی خسته شده بودی مثل تولد خودت همش گریه میکردی

وییییییییییی این شیر نبات کیه؟؟؟؟  من   من   من

مامانی تو خودت شیرینی هستی گلکم!!!!!!

جیگرم تو عاشق این دااالییی کردنی ،بعضی وقتا مثلا خودتو قایم میکنی ولی خودت رو رو هم گم میکنی وزنی زیر گریه!!!!

عاشق این صندلیه!!!!

تازگی ها میری اون پشت وبا شیرجه بیرون میای

قررررررررررربونت بشم من که دیگه خسته شدی

مامانی چه صحنه عشقولانه ای!!!!!!!

داری موز نوش جون میکنی واینو بگم که عزیز دل مامانی عاشق انگور وهندونه وموزه و....بستنی!!!!

تازگی ها وقتی میگیم نیییی(نیست) دستای کوشولوتو اینجوری میکنی

 عاااااااااششششششششششقتممممممممم

ودیشب هم عروسی یکی از فاملای بابایی دعوت بودیم که تو هم مثل همیشه زیاد همکاری نکردی وبیشترش در حال گریه بودی ولی موقع شام خوب بودی وتازه نوشابه هم نوش جون کردی چیکارت کنم مامانی دست بردار نبودی !!!!!

ودر اخر اینکه پسرک ما تازگی ها وقتی یه چیزی میخواد یه جیغیییی میکشه که نگو گوش ادم کر میشه!! وبعدشم بابایی ومامانی تسلیم اقا میشن.....چیکار کنیم دیگه سرور خونمونه!!!


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

خاله زهرا
5 تیر 92 16:46
سلام عزیزم ماشاالله چه خوشکل شدی/خداحفظت کنه.
مدیا
7 تیر 92 13:51
سلام گلم کلی سرگرم بودی بابا به ما هم سربزن جونم این روجک ها هرروز شیرین تر میشن


ما که هر روز سر میزنیم عزیزم
مامان طاها
9 تیر 92 14:45
خدا حفظش کنه براتون . معلومه خیلی شیطونه


گل گفتی!!
خاله پارمیدا
13 تیر 92 14:10
گل]پیش ما هم بیاین
علی
14 تیر 92 17:37
درست کردم
مامان عرفان
27 تیر 92 11:02
واي چقدر عروسك ، چقدر ماشين ، چقدر اسباب بازي ، واي خدا يا چه پسمل نازي