پنجمین سالگرد عقد مامان وبابا
سلام جیگول مامانی
فندقم،عسلم ،جیگرم ،خوبی خوشی سلامتی؟
20/تیر/92
پنجمین سالگرد عقد من وباباییه
پنج سال پیش تو روز 20 تیر 87 من وبابایی عقد کردیم ویه هفته بعدشم عروسی
ولی دوساله که این روز برامون قشنگتر از سال 87 شده
اخه دوساله که عزیز دل من وبابایی پیشمونه واین روز رو برامون شیرین تر کرده البته 2سال پیش 2ماهه
بودی ولی حالا برا خودت اقایی شدی دلبری شدی.
قربون گل پسری برم من که چقده شیرینتر ودلربا تر شده مامانی یه بلایی شدی که نگو
ولی ماشالا،قربونت برم خواب و خوارکت خوبه هرچی برا خودمون درست میکنم اقا نوش جون میکنه
شبا هم هرچند تا دیر وقت بیداری ولی تا 10-11 میخوابی.
این روزها هم هرچی بهت میگیم و هر حرفی رویادت میدم تو هم نصفشو تکرار میکنی مثلا میگیم بگو اب میگی:آ آ
محمدرضا بگو جیزززز:جییییی
بگو الو: ا ا
بابایی ومامانی چندروزی هم باهات کار کردن تا بابایی رو بهت یاد تا بلاخره یه روز با اون زبون شیرینت گفتی
بَ بَ.....بَ بَ
از وقتی بابا رو یاد گرفتی دیگه مامان بیچاره رو بکلی فراموش کرذی و فقط موقع شیر خورذن میای تو بغلم میگی ماما.. ماما.
واز چیزای که خوشت میاد ..
عاشق بیرون رفتنی تا میگیم محمدرضا بریم بیرون ،میری دم در منتظر ما میشی.
مسواک زدن من وبابا ،نمیدونم مسواک زدن کجاش خنده داره که جیگول مامانی اونقده ذوق میکنه براش
و چسبونک های روی یخچال که عاشقشونی هر وقت گریه میکنی یا بهونه میگیری بغلت میکنم میارمت پیش یخچال تو هم وسط گریه قهقه میرنی ودرشون میاری
همین دیروز که از رو مبلا بالا رفتی و با سر زمین خوردی قربونت برم کلی گریه کردی ودل مامانی ریش ریش شد مامانی هم بعد کلی که قربون صدقت رفت دوید اومد پیش یخچال تااروم بشی که خدا رو شکر دیگه ارومتر شدی.
نمیدونم دیروز چت بود خیلی سر حال نبودی اولش که نصف شب بیدار شدی وگریه کردی وهر چی شیر بهت دادم اروم نشدی ومن وبابایی هم کلی دورت دادیم تا بلاخره اروم شدی وخوابیدی
صبح هم از بقیه روزها زودتر بلند شدی و1-2 ساعتی بیدار بودی و همش نق میزدی واویزون مامان بودی
بعداز ظهر هم از بس بهونه میگرفتی بردمت تو حیاط خلوت یه اب باری حسابی کردی
اما باز هم سر حال نشدی بعدشم مامانی از بس داغون شده بود مثل یه جسد دراز کشید وهر چی از سروکولم بالا وپایین پریدی دیگه حالیم نشد
بعد 1ساعت که چشم باز کردم دیدم قربونش برم خوابش برده بلندت کردم گذاشتمت رو تخت وبعدشم یه خواب حسابی...
عکسای این پست هم باشه واسه بعدا برا اینکه مامانی دیگه خسته شده .پس تا پست بعد