...... دوست دارم.....
محمدرضای عزیزم
برای با تو بودن تا بزرگ شدن بی فقه ات صبرم نیست!! اینجا دقیقه بازیه روز وشب تا انتهای بازیگوشی کودکانه ذهنت ادامه دارد.
ومن که بی وقفه در جستوجوی راهی برای همبازی شدنت،اما دست اخر تکرار شکلکهایی که فرشتگان، ذهن تو را تا افق های ابی لبخندهای جادویی میکشاند!
وه!که من جه بی بال وپر پرواز میکنم وقتی پسرکم با شکلک های من میخندد!
با تو چه بی بهانه کوچک میشوم واز این پیله زمخت بزرگ بر تن تنیده ام چه زیر پوستی وارام بیرون میایم!
تو بزرگ میشوی ومن کوچک تا در سایه بزرگ کودکی ام اینبار زیباتر بزرگ شوم!!!!!
سلام فرشته زیبای من،سلام عزیز دلم ،خوبی مامانی؟؟؟
پسرکم دیگه درجه شیطونیت خیلی خیلیییییییییی بالا رفته ،بعضی وقتا خیلی از دستت شاکی میشم ولی اون لحظه اونقدر خودمو میخورم که حرکتی ازم سر نزنه که تو دلخور بشی کوچولوی دوس داشتنی!!
واما دوباره مریضی!!!!!
انگار تا پاییز تموم نشه مریضی ها دست از سرمون ور نمیدارن ..... چه کنیم دیگه!!!!! البته الان الحمدالله خوبی،دو روزجلوی عاشورا بود که دوشب پشت سرهم تب داشتی اولش استامینیفون بهت دادم ولی دیگه بردیمت دکتر ،دکتر هم تشخیصش عفونت گلو بودولی همون روز عاشورا دیدم تو کف دست پات جوش های قرمزی زده بود .
چندروز پیش هم پیش هم پسر عموت همین مریضی رو گرفته بود که فکر کنم از اون گرفتی چون وقتی دوباره رفتیم دکتر گفت این یه ویروس جدیده که یه کم از ابله ضعیف تره وفقط رو کف دست وپا وگلو دیده میشه وواگیر داره حتی اگه نفس همون مریض بهش بزنه ازش میگیره حالا بماند من وبابا چقدر زجر کشیدیم تا خوب شدی!!!
محمدرضا جونم دیگه اصلا وقت نمیکنم بیام وبلاگتو اپ کنم ،نمیدونم شاید دیگه ادامش ندم اخه وقتی بیداری ممکن نیست وقتی هم که نیستی یا خوابی منم خستم ویا باید به کارای خونه برسم
شاید هم فقط اتفاقای مهمو ثبت کنم البته همیشه میام وبه دوستای گلمون سر میزنم!!!
پسرگلم خیلی چیزا رو میفهمی وهر وقت بهت میگیم لامپارو خاموش کن یا کنترول و بیار میدویی ومیاری وبعضی وقتا کمک حال مامی میشی وسفره رو جمع میکنی
راستی چند کلمه جدید هم میگی!!بخاله مهتاب میگی متااااااااب و اسم مهدی رو خوب میگی و....اب بیده رو خیلییییی نازتر میگی الهی من فدااااااااااای تو
این قطار اسبابازی رو خیلی دوس داری اما نه خودشو باتریاشو اخه عااااااااااشق باتری هستی!!!!
برای بارسوم رفتی ارایشگاه البته با کلی جیغ وداد!!!!
میخوای عروسک انگشتی رو بزاری تو انگشت کوچولوت
با اینکه این تفنگ داغون شده ساعتها به پاش میشینی وباتری هاشو در میاری ومیزاری هر وقت هم خسته شدی از ما میخوای این کارو بعهده بگیریم
حلقه در حال پرتاب!!!
بازهم باتری بازی
نوووووووووووووووش جان عزیزمممممممممم
فرشته نازنینم چقدر شیرین ودوس داشتنی هستی ،حتی کلمات از توصیف تو عاجزن وکم میارن
عاشقانه بهت عشق می ورزم