محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

محمدرضا کوچولو

,واکسن 4 ماهگی+مسافرت

1391/8/18 16:15
نویسنده : مامان
331 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سوچول مامانی

دوشنبه هفته پیش همراه مامانی مامان جون و بابایی رفتیم بهداشت واکسنتو زدیم

البته با دو هفته تاخیر

مامان جونم ببخشید ولی تقصیر مامانی نبود اخه وقتی بدنیا اومدی 10 روز بیمارستان بستری بودی

(که داستانشو بعدا برات تعریف میکنم) برا همین واکسنت 10 روز عقب اوفتاد.

وقتی واکسنتو زدن بغل مامان جون بودی اولش خیلی گریه کردی بعدش اروم شدی.

قبلش هم قد و وزنتو گرفتن   وزن4/5 ماهگی :8/5  قد4/5 ماهگی:68

قربون قدو بالات برم.

بعد رفتیم خونه مامان جون اخه ترسیدم خدای نکرده تب یا درد داشته باشی یه کم بی تابی میکردی

ولی خدارو شکر خوب بودی بابایی هم شب اومد دنبالمون اومدیم خونه میخواستم پوشکتو عوض کنم

که یه جیغی کشیدی وبعدشم گریه اونقدر گریه کردی که منم به گریه انداختی.

ولی شک داشتم که بخاطر واکسنه اخه 5روزی بود که شکمت هم کار نکرده بود

خلاصه من تا صبح بالای سرت بیدار بودم  ودماسنجو میذاشتم زیر بغلت خانم دکتر گفته بود از37/5 نباید بالاتر باشه وتو هم 37 بودی خوشکل مامان.

پنجشنبه هم قرار بود با باباومامان بابایی بریم مسافرت  چون چند روز تعطیل بود  خیلی دل دل میکردم که برم خیلی دلم میخواست برم ولی میترسیدم برات تو سخت باشه ولی بابایی مثل همیشه میگفت طوری نمیشه بلاخره منم قبول کردم

مامانی این اولین مسافرتت بود رفتیم قم  زیارت حضرت معصومه ومسجد جمکران بعدش رفتیم  باغ فین کاشان رو دیدم خونه چندتا از دوستای بابا بزرگ ورفتیم اردستان خونه بابا بزرگ اتنا جون (دختر عمو غلام رضا).شب رو اونجا خوابیدیم  ولی اون شب موقع خواب خیلی گریه میکردی نذاشتی هیچکی بخوابه حاج خانم هم  بیچاره نخوابید اومد برا پسملم اسپند دود کرد خیلی زحمتشون دادیم دستشون درد نکنه

خونه یکی از دوستای بابابزرگ بودیم که بلاخره بعد از 8 روز شکمت کار کرد ودل هممونو شاد کردی قرببونت دیگه راحت شدی

 پیش بسوی واکسن

 

  عکسای مسافرت رو تو پست بعدی برات میذارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)