محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

محمدرضا کوچولو

بدون عنوان

1391/10/10 12:21
نویسنده : مامان
651 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیطون بلای مامانی

وای وااااااااااااای از دست این وروجک تازگی ها مامان وبابایی رو ذله کردی من که بدم نمیاد شیطونی کنی اخه خیلی وقته منتظر این صحنه های خرابکارانه موشی بودم

اگه بخوام از توانای های که تازگی کشفشون کردم بگم اول اینکه توپول مامانی مستقل میشینه  یعنی پاتو که تو6ماهگی گذاشتی مینشستی  ولی حالا دیگه میتونی بدون کمک مامی وبابا چند دقیقه وایستی بعدش خودت و میندازیو میری سراغ اسبابازیها

واینکه گلک مامانی در اواسط 6ماهگی سینه خیز میره بار اول که شروع کردی دنده عقب میگرفتی  منو بابا کلی ذوق کردیم ولی بعدش بابایی گفت ای وای حالا کی دوباره باید منتظر باشیم جلو رو یاد بگیره ولی گل پسر ما فرداش فهمید که دیشب اشتباه کرده وباید جلو میرفت  اینم بگم که مامان صحنه رو از دست نداد وفوری عکسبرداری کرد

فکر کردین نمیتونم ها؟؟؟الان نشونتون میدم !!!

اوه .....اوم....اهااااا

اهان  این که برام چیزی نیست یه کار سختر بگید بابایی ومامانیاینم باباومامانی

از کارای دیگه اینکه نمیذاری بابایی اب خوش از گلوش پایین بره همین که برگه هاشو  یا روزنامهاشو پهن کنه تو هم خودتو میرسونیو میشی نخود اش اول مچالشون میکنی بعد میبری تو دهنت قربونت برم من که خوشم مباد ولی جلو بابایی الکی میگم نکن محمد خرابکاری نکن

تازگی اشپزخونه رو هم کشف کردی وقتی با روروک میبرمت تا خودم هم به کارام برسم کیف میکنی نمیدونی باید از کجا شروع کنی مثل امروز

 

محمدرضا به اشپز خانه میرود

وااااااااااای چه چیزای اینجا پیدا میشه مامان جون

این دیگه چیه مامانی!!!!!!!میشه بازش کنم

بذار ببینم اینجا مامانی چی قایم کرده!!!!!!!!

 

خوابت کمتر شده وخیلی بازیگوش شدی  ولی ماشاالله اشتهات خوبه یعنی هرچی بهت بدم نه نمیگی

 مامان جان بعضی وقتا از یه چیزای خوشت میاد وبهشون نیگاه میکنی ومیخندی که من دلیلشو نمیدونم مثلا جاکلیدی  یا دماسنج کجاش خنده داره.

از بس فضول شدی ماهم تا وقت گیر میارم میبریمت گردش یه روز که رفته بودیم بیرون یه اتفاق جالب اوفتاد اول باهم رفتیم کنار دریا یه خورده عکس گرفتیم  ولی مامانی تو همش چشت به اب بودوبراش له له میزدی اصلانذاشتی یه عکس درست وحسابی ازت بگیرم

 

بعدش تو راه برگشت بودیم که چشمون به یه گله بز اوفتاد به بابایی گفتم وایسا بریم ببینیم محمد رضا چیکار میکنه خوشش میاد یا نه ؟همین که پیششون میرفتیم یکی از بز ها تازه بچشو بدنیا اورده بود  هیچ کی هم پیششون نبود منم که خیلی دلم بحالشون میسوخت به بابایی گفتم باید بریم خبرشون کنیم بیان این بز کوچولو موچولو رو ببرن بهش شیر بدن  خلاصه اونورا گشتیم دیدیم چندتا چادر زدن وچندتا از بچه هاشونم دارن بازی میکنن به یکی از پسرا که اونجا بود گفتیم وبعد دوید رفت سراغشو اوردش وای مامانی دیدی چقد کوچولو بود


(اخ اخ اخ محمد عزیزم پست شب یلدات +واکسن6 ماهگی رو مامانی اشتباهی حذف کردایقد نارحتم که نگو)

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان ساجده
9 دی 91 13:54
سلام عزیزم متین تو مسابقه سوگواره محرم آتلیه سها شرکت کرده اگه لطف کنید بیاد تو وبلاگش به آدرسی که هست برید و بهش رای بدید ممنون میشم در ضمن اگر به کوچولوی دیگه ای رای داده باشید مشکلی نداره میتونید بازم رای بدید
هیراد و عمه لیلاش
9 دی 91 14:47
*سلام ، ایام بر شما خوش * من در مسابقه سوگواره محرم اتلیه سها به رای شما نیاز دارم لطفا به وبلاگم بیایید ادرس مسابقه لینک در قسمت پست ثابت میباشد قول میدم ٣٠ ثانیه بیشتر از وقت نازنینتونو نگیره منتظرکمکتون هستم دوستای خوبم راستی اگر قبلا به کوچولوی دیگه ای رای دادید میتونید دوباره برید و به هیراد جون رای بدید
مامان کیان
11 دی 91 23:39
عزیزم.خدا حفظش کنه.هنوز منتظر خرابکاریها و شطونی های آقا پسرت باش. ماشا ا.. خوب پیشرفت کرد.بببببببببوس
اميررضا
28 دی 91 16:32
سلام ماشاالله چه پسر قشنگي منم يه داداش دارم اسمش محمدرضااگه دوست داشتيد يه سري به وب محمدرضا جونم بزنيد .[h
سلام ممنون داداش شما هم خیلی نازوگوگولی خوشحال شدیم بهمون سر زدین شما رو لینک کردیم اتفاقا منم خیلی دوست دارم وبلاگ نی نی های رو که اسمشون محمد رضاست
دوستت
30 دی 91 0:47
میبوسمت


مرسی باباجونی
قالبهای کودکانه مادام بوفی
27 بهمن 91 18:06
سلام عزیزم دوستداری یه قالب برای وبلاگت داشته باشی که با عکس نی نی خودت طراحی شده باشه.... میتونی به کلبه ما بیای و قالبهایی دوستا و مامانای گل بقیه نی نی ها سفارش دادن رو ببینید... هر روز 1 قالب اضافه میشه.... جاتون خالی نباشه ......... شما اهل جنوب غرب نیستید
زهراکا
11 اسفند 91 12:30
سلام .خیلی عکسات قشنگن خوشم اومد.ازراه دورمیبوسمش.


ممنون خاله جون