واکسن 1سالگی
سلام گلکم
امروز رفتیم واکسن یک سالگیتو زدیم وقتی خانمه واکسنو زد گریه کردی بعدش دیگه خوب بودی خانمه هم گفت دردی ،چیزی نداره وتب هم نمیکنه خدارو شکر اینم از 1سالگی شیرینی مامانی
چکاب یک سالگی
وزن:11/600 قد:80 قربون اون قدوبالات برم پهلون من. خانمه هم گفت قد و وزنش عالیه
عزیزم البته ازاون موقعه ای شروع به راه رفتن ودندون در اوردن کردی وزنت خیلی پایین اومده ،اصلا نشسته غذا نمیخوری مامانی یه قاشق میذاره تو دهنت ومیری یه دور میزنی دوباره میای قاشق بعدی تازگی ها دستتو میذاری تو دهنت وغذا رو در میاری اینقده حرصم میگیره ولی بابایی میگه نباید عصبانی بشی ومجبورش کنی که گل پسرمون بد غذا نشه .
اینروزا هم همش به تفریح وگردش بودی شب قبل تولدت، تولد محمد پسر عمه فرخنده بود،بعدشم تولدخودت وشب بعد تولد مهدی پسر عمه سمیه (البته با کلی تاخیر)بود دوروز دیگه هم عقد خاله جونی ،خاله مهتاب که عاشق همدیگه اید.وفرداش هم عروسی یکی از فامیلا.
این یکی،دوهفته هم اتنا دختر عموغلامرضا بیشتر وقتا پیشت بود وکلی با هم بازی میکردین وتو هم خیلی دوسش داری البته مامانی هم خیلی دوسش داره وهمش به بابایی میگه دلم میخواست یه دختر مثل اتنا داشته باشم ،خانم ، باادب وباهوش....