محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

محمدرضا کوچولو

وروجک خونه ما کیه کیه؟؟؟؟؟؟ محمدرضا

1392/5/23 0:53
نویسنده : مامان
430 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به برّه کوچولوی مامانی

و.......

همه دوستای نی نی ویلاگی وبا کلیییییییییییییییی تاخیر عید فطرتون مبارک ونماز و روزه هاتون قبول و

 

خب پسر گلم دیگه نمیدونم چی بگم از وروجکیات بگم از شیطونیات یااز دلبریات.....

پسمل مامان یه اتیش پاره شده که نگو اصلا تو خونه بند نمیشه اگه 24 ساعت هم بیرون باشه وقتی

پامونو میزاریم خونه گریه وزاری.

این روزای مامانی!!!!!!!!!

بعضی وقتا 

گاهی اوقات

وگاهی

وبیشتر وقتا از دست شیطونکمو

 

تازه بعدشم اگه اومد

دوباره مامان..............

                                

واگر وقتی باشه ...که خیلی کم پیش میاد!!!!!!!!

 

خب دیگه غرغر بسه مامانی...

ای مامانی بد اگه راست میگی چرا همش قربون ،صدقم میری وهمش منو میچلونی

 چیکار کنیم دیگه روزای ماهم اینجوری سپری میشه ،البته یکی ،دوهفته قبل کلی هم خوش گذروندیم ،

اخرای ماه رمضون باباجون ومامان جون وخاله مهتاب با عموسیامک وخاله سعیده با عمو حسین خونمون

برا شام دعوت بودن وچندروز بعدشم خاله مصی جون و خاله زهرا دوس جونی های مامانی دعوت بودن

وبازهم کلی خوش گذشت.

چندروز بعد هم با باباجون اینا وعمه فاطمه و عمه مینا رفته بودیم کنار رودخونه برا شام وکلی حال کردی

اولش که خیلی بداخلاق بودی تازه از خواب بیدار شده بودی ولی کم کم دیگه از تو اب بیرون نمیومدی

وهمایون وهلیا هم برات سنگ میاوردن وتو هم تو اب میانداختی وکلی ذوق میکردی کپلم!!!!!!

یه بار هم با باباجون اینا رفتیم که خاله مهتاب وعمو سیامک دعوتمون کرده بودن برا شام.

خلاصه این چندروز هم اینجوری گذشت ....

راااااااااستی تپلی مامان یاد گرفته کلاغ پر کنه ...

مامان :کلاغ...

محمدرضا:پههههه

مامان جانم این روزها اصلا تو خونه بند نمیشی ومامانی نمیدونه باید چیکارت کنه اخه هوا خیلی گرمه 

ونمیشه زیاد بیرون بریم همین الان هم تو حیاط بابایی داره حیاط رو میشوره تو هم مشغول اب بازی!!!!

 

چندرووز پیش داشتم بهت میگفتم محمدجونم بریم اب بازی ،بریم حمومی تو هم دویدی سمت حموم ومیزدی به در وگریه میکردی منم باورم نشد واینجوری شدمتعجب

اخه فکر میکردم فقط معنی دردری رو بلدی وروجک!!!!!!!!

اخ اخ اخ چند روز پیش هم گریه های شبانت دوباره شروع شدگریه ودوباره من وبابایی نوبت به نوبت دورت

میدادیم تا اروم شدی فکر کنم دیگه دندونه باید پیداش بشهمنتظر

 

ودر اخر عکسای عسلک ادامه مطلب

 

 

 

محمدرضا بعداز ارایشگاه

میای دست مامانو میگری ومیگی إ إ إ یعنی لیوانو برام بیار بعد مداد رو از توش در میاری ودوباره میزاری

مامان فداااااااای اون پاهای کوشولوت بشه

اینجا چیه مامانی من تا حالا ندیدمش؟؟؟؟؟؟؟؟

یکی میخوری 10 تا میریزی

قربون اون فضولیات برم من میری از تو کابینت هرچی ظرف هست میاری وباهاشون بازی میکنی

همه جوره در حال نگاه کردن به تی وی تنها چیزی که باعث میشه تو خونه دوام بیاری

گاهی اوقات هم .........

 

این هم از دیشب ما.....داشتی نرده ها رو میگرفتی وبالا میرفتی که نرده رو ول کردی واوفتادی زمین خدا رحم کرد طوریت نشد ولی دل مامانی اومد تو دهنش!!!!!

وقتی میری تو حیاط انگار دنیا رو بهت دادن!!!!

ودر اخر خوابای ناز عزیزمممممممممم

الهیییییییییی همیشه خواب های خوب ورنگی ببینی

نازنین من وبابا

فراواااااااااان دوست داریمممممممممممممم پسرکم عزیزم نازنینم شیرین عسلم

شدی همه دنیای من وبابا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان عرفان
23 مرداد 92 8:15
ايشالا هميشه به شادي و گردش
مامان عرفان
23 مرداد 92 8:16
عزيزم چه عكسهاي نازي . چه مدل هاي خوابيدن باكلاسي .
مامان عرفان
23 مرداد 92 8:16
به به آبتني .
آزاده
24 مرداد 92 0:52
چقدر ناز شدی خاله جون
سحر
24 مرداد 92 15:01
ای جوووووووونم
الناز مامان آوا
25 مرداد 92 22:22
سلام به روي ماهت
محمدرضاي كوچولو 14 ماهگيت مبارك


آخ آخ آخ انشالله كه ديگه شيطونياتون كار دستتون نده و گريتونو در نياره

آوا اينجوريه يا داره مي يفته يا دستش لاي در كشو و كابينت ميمونه و صداش در مياد.


چیکارشون کنیم شیطونن دیگه
الناز مامان آوا
25 مرداد 92 22:23
نوش جونت خاله

بله ديگه مردي شده آقاي محمدرضا خان.خريدم ميره بله پس چي
ديگه بايد هواي مامانشو داشته باشه

به به عجب اقایی