8 ماهگی
سلام گل پسر مامانی
قربونت برم که برا خودت دیگه مردی شدی 8 ماهتم تموم شد وارد 9مین ماه زندگیت شدی وای که روزها چقدر زود میگذره چون با تو میگذره گلکم
ماهگیت مبارک شیرینی من وبابایی
تو 8ماهگی خیلی از هنرهاتو رو کردی عزیزم دیگه چهاردستو پا رو خوب میری هرجا میلت بکشه میتونی بری هر وقت خسته میشی میتونی خودت بشینی ،به مبل وکمد وهر چیزی میبینی میگری وخودت میایستی،چند ثانیه هم میتونی بدون کمک وایستی
گوگولی مامانی دیگه برا خودت مستقل شدی.
مامانی از روزی که بدنیا اومدی تا حالا خیلی پسر خوبی بودی البته الانم هستی هر کی میبینتد میگه چه پسر ارومی خاله ها وعمه ها هم میگن تو حاملگی چی خوردی که اینقد ارومه،البته فضولی های خودتم داری که نمیشه منکر شد که البته اوناهم برا من خیلی شیرینه.
ولی نمیدونم چند روزیه چت شده بعضی اوقات الکی بهونه میکنی، همش باید ببرمت بیرون ودورت بدم وقتی هم تو اشپزخونه کار دارم یا میخوام غذا درست کنم گریه کنان میای واز سر وکولم بالا میری میگی بغلم کن نمیدونم شاید بغلی شدی شاید هم لثه هات درد میکنه نمیدونم این اقا تنبل ما دیگه کی وقت دندونش میشه
چندروز پیش هم همراه بابایی وخاله سعیده ومهتاب ومامان جون رفتیم خرید لباس برا عقد دایی که10 فروردینه قندعسل مامانی اصلا بیتابی نکردی در اینجا کمال تشکر از بابایی دارم چون همش بغلش بودی ومامانی هم داشت برا خودش خرید میکرد چندتا لباس برال تو خونه واست گرفتم که همشون برات بزرگن اخه مامانی هنوز سایزت دستش نیومده یا برات کوچیک میگره یا بزرگ.
اینم شاهکار مامانییه ،بسته سیر مصنوعی که طرز ساختش تو سایت ایده های زیبا بود وسایت خیلی باحالی بود به مامانا توصیه میکنم یه سری به سایت بزنن همه چی توش هست.
محمدرضا تو ماشین درحال رفتن به گردش!!!چه ذوقی کرده!!! این روزها ماهمیشه درحال بیرون رفتنیم شازده پسر تو خونه بند نمیشه.
جیگر مامانی داره تخمه میخوره، رفته بودیم خونه بابا جون داشتیم تخمه میخوردیم توهمش گریه میکردی وبه بابایی میگفتی تخمه میخوای
سوار بابایی شدم چه کیفی میده بچه ها!!
قربون اون نگات بشم !!!!!!!
محمدرضا داره سبزه گره میزنه!!!!!!!
وای چقدر همه جا سبزه !!!!!!
یه روز با عمه فرخنده اینا رفته بودیم گردش ،اینم محمد پسر عمه که خیلی دوست داره هر وقت میبینتد بهت میگه توپولوی من
وای بچه ها نمیدونید این مهر چه مزه ی خوبی داره
یه روز مثلا میخواستم پوشکتو عوض کنم همین که ابو باز کردم میخواستم بشورمت چنان ذوقی کردی که نگو بابایی هم رفت وانتو اورد خلاصه الکی الکی حموم کردی.
وقتی بابایی میخواد روزنامه بخونه منم عملیات خرابکارانه رو شروع میکنم
اینو بده من ببینم بابایی
هه هه اینم گرفتم خیالم راحت شد حالا دیگه همه رو پاره کردم
ببینید بچه ها من دیگه میتونم خودم بلند شم دیگه برا خودم مردی شدم
این بالشها اینجان که مثلا من نتونم برم اینجا هه هه هه!!!!!!
دیروز با عمو علیرضا وغلامرضاوعمه مینا وفاطمه رفته بودیم بیرون