محمدرضا کوچولو

سلام عزیزممممممممم!!!خوبی گلک مامان؟؟ محمدرضا جونم دو،سه روز پیش تب داشتی ومامان فکر میکرد دندون 10 تو راهه ولی سه روز ادامه داشت وهمش با قطره تبت پایین میومد دیگه منو بابایی تحمل نداشتیم بعد از دو روز رفتیم پیش دکتر ووقتی معاینه شدی گفت که گلوت چرک کرده!!! قربون پسرم برم گلو درد ودندونت هر دو زدن بهم وکلیییییییی اذیت شدیوهمش تو خونه بیحال بودی وحوصله هیچی رو نداشتی .... خلاصه دو تا امپول برات نوشت وچند تا شربت،مامان اصلا دوس نداشت امپولت بزنه کلی با دکتر چک وچونه زدم که اقای دکتر حالا نمیشه امپولو نزنیم ،گفت تبت بالاست وحتما باید بزنه!!!! مامان وبابا شبا اصلا خواب نداشتن میترسیدیم تبت بالا بر...

عید سعید غدیر خم مبااااااااااارک ...

گلگم سلام.. نفس مامانی خوبی؟؟؟... خوشی ؟؟؟ فضولیا به راهه؟؟.... هوراااااااااااااااااااااااااااا..... عزیز دلم امرو 16 ماهگیت تموم شد ووارد 17 ماه زندگی کوچولو موچولو شدی. 16 ماهگیت مبااااااااااااارک زندگ من...... این گلا هم هدیه مامانی!! چون پیشی خیلیییییییییی دوس داری !!!دادم پیشی گلا رو برات بیاره!!!!! محمدرضا پیشی چی میگه؟؟؟ محمدرضا:ا مممممممممممم.... قربونت برم وقتی میری گوشی تلفونو ور میداری میگی : ایو     کشفیات جدید شازده!!!!!!!!!! یه  روز تو اتاق بودم که دیدم خبری ازت نیست وقتی اومدم با این صحنه م...

سلام عزیز دل مامانی     22 مهر   وبلاگ ما 1 ساله شد وامروز من 1سال و4 ماهه که محمدرضای عزیز رو دارممممم   یه سلام پاییزی به همه دوستای گلی که تو این 1سال به ما سرزدن وما رو با نظرای قشنگشون همراهی کردن .   یادش بخیر پارسال همین موقع بود خونه خاله ازاده بودیم وداشتیم اولین پست رو میفرستادیم فکر کنم ساعت 5 یا6 بعداز ظهر بود !!!! باورم نمیشه یکساله دارم برات مینویسم!!!! یعنی اون روزی میرسه که خودت بگی بیستمین سالگرد وبلاگم شده ومنم بیام بهت تبریک بگم شازاده من خیلیییییییییییییییییییییییی...

...

سلا پسرم ،صبح جمعه همراه باباجون اینا وخاله ها رفتیم کیارس خیلی باصفا بود وکلی خوش گذشت..... صبحش ساعت 6 بیدار شدی وگریه های شدیدی میکردی وتا ساعت 7 ادامه داشت البته چندروزی هست که اینطوری شدی ومامان به یه مروارید کوچولو فکر میکه ....اینگار دهمین دندون هم داره کم کم پیداش میشه اخه برا اون دندون اسیاب هم همینجوری بودی حالا دیگه بزرگ شده وشده یه دندون گنده شده از بس بزرگ بود اولش فکر میکردم دو تا با هم دراومده ...... همش درحال سنگ جمع کردن بودی که بندازی تو اب.... مهدی هم همش تو اب بود... الان این ماهی رو میگرم بابایی!!!!! حالا واسه چی خودتو تشویق میکنی عسلی ...

ای که با امدنت زیباترین لحظه های عمرم را رقم زدی ای که با همدم شدنت واژه ها جلوه دیگری گرفت ای بهترین ارمغان زندگی با امدنت به من اموختی زندگی با عشق گذر لحظه ها نیست بلکه عطر وبوی دیگریست...   همه فرشته های کوچولوی دنیا روز شما ومحمدرضای عزیزم مبارک   ...

سلااااااااااام جیگولی،سلاااام گوگولی،سلام فندقی..... سلام همه زندگی مامانی ،خوبی خوشی دماغت چاغه ،فضولیات به راهه عزیز دلم دیگه داری بزرگتر میشی وشیطونیات روز به روز بیشتر برا همین هم وبلاگت دیر به دیر اپ میشه. پسرم دیگه برا خودش مردی شده،خیلییییییییییییی باهوش وفهمیده شدی !!!دیکشنری لغاتت خیلی تغییر نکرده ولی هر چی بهت بگیم میفهمی .... هر وقت بهت میگیم مثل کنترل رو بیا یا چیزای دیگه متوجه میشی.... دیشب خواستم مسواک بزنم ،تو هم مثل همیشه سر وسایل مامان بودی صدات کردم گفتم محمدرضا بیا مسواک بزنیم تو هم بدو بدو اومدی تو یه دستت برس وتودست دیگت گیره موی مامانی بود!! گفتم برو اینا رو بزار سر ج...

هورااااااااااااااااااااااا بابایی تولدت مباااااااااااااااااااارک چه لطیف است حس اغازی دوباره، وچه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای اغاز تنفس... وچه اندازه عجیب است، روز ابتدای بودن! وچه اندازه شیرین است امروز... روز میلاد... روز تو!! تولدت مبارک همسر عزیزمممم دوستت دارم با صداقت،بینهایت ،تا قیامت،عشق من روزت مبارک همسر همربانم امیدوام سالیان سال، سایه پر مهرت بالای سر من ومحمدرضا کوچولو باشه   ...

...